....؟
روزها رفت ونیاورد کسی از تو خبری .....
نه پرستو نه کبوتر ونه پیغام بری ....
به امیدی که رساند به من از تو خبری ...
چشم دل دوخته ام بر لب هر گذری ....
چه بگویم که پس از تو چه فراوان خوردم........خون دلها که نخوردی از ان بی خبری
سر به زیرم نه از ان روی که افتاده شدم
به از ان روی که از رد تو جویم اثری...
مانده ام چشم به راه تو در اغوش خزان...
تامگر باد رساند به من از تو خبری.......
در هراسم پس از لین فاصله وصلی نبرم....
عاقبت ازصبرسکوتم ثمری...
باخودم عهد نبستم که زیادتت ببرم...
تو چنان باش که این نکته زیادت نبری
[ پنج شنبه 94/3/28 ] [ 6:39 عصر ] [ lمهدی اسدیان ]
[ نظرات () ]